Sosyal Medya

صفحه نخست

چرا هویت مصر باید هویت عربی-اسلامی باشد نه هویت فرعونی؟

 

نویسنده: خالد امام
مترجم: نور محمد مدقق

البته هر آنچه از گذشته باقیمانده است میراث ماست. اما هر میراثی هویت ما را تشکیل نمی دهد. فرهنگ وحی که همه فرهنگ ها و باورهای قبل از خود را حذف می کند، برای هیچ تمدن ساختگی و ناقصی قابل تغییر نیست.

     مقدمه

آثار تاریخی یکی از مهم ترین و مدرن ترین عناصری است که بر آگاهی مردم تأثیر می گذارد. به ویژه پس از اشغال غرب، برای برخی کشورها و جوامع اهمیتی برابر با مذهب و اعتقاد پیدا کرده است. حتی میتوان
 گفت که برای برخی ها به درجۀ رسیده که با اهمیت تر از دین گشته است. باستان شناسی در واقع علمی است که به مطالعۀ تاریخ مادی و ملموس می پردازد. به عبارت دیگر، به بررسی آثار به جا مانده از تمدن 
های اجتماعی می پردازد که ناپدید گشته و در گذشته باقی مانده است. این شاخۀ از علم برای اهداف مختلف در زمینه های سیاسی، نظامی و اجتماعی استفاده می شود؛بنابراین باید به این حوزۀ علمی پرداخته شود 
و هر نوع تاثیرگذاری آن بالای جامعه تبیین گردد. 
باستان شناس بزرگ مصری عبدالکریم ابوشنب در کتاب خود زیر نام «باستان شناسی در قرآن» می گوید: "در مصر، بالای روزهای دردناک فعلی همیشه خاک انداخته میشود و قدیمی ترین گذشته ها آگاهانه یادآوری می شود. 
هدف در اینجا اساساً تخریب کردن آینده است. به همین دلیل سعی میشود که گرایش فرعونی در برابر اسلام تقویت شود.البته همه چیزهای که از گذشته باقیمانده است میراث ماست. اما هر میراثی هویت ما را تشکیل نمی دهد.
 فرهنگ وحی که همه فرهنگ ها و باورهای قبل از خود را حذف می کند، برای هیچ تمدن ساختگی و  ناقصی  قابل تغییر نیست. زیرا فرهنگ فتوحات اسلامی فتوحات قبلی را محو می کند. بنابراین بررسی آثار تاریخی و
 بقایای تمدن های ملل پیشین (مصریان باستان، بابلی ها، آشوریان و کنعانیان) باید برای عبرت گرفتن و عدم تکرار اشتباه آنها باشد. علاوه بر این، باید دلایل و شواهد توحید را در این تمدن ها جستجو کنیم و از ناپدید شدن
 این شواهد جلوگیری کنیم."
باستان شناس عبدالکریم ابوشنب تاکید میکند که اگرچه ما به عنوان مسلمان به پیامبران اعتقاد داریم، اما نباید خود را با مواد باستان شناسی به مشرکان و ظالمان گره بزنیم. وی همچنین میگوید که بسیاری از مطالعات باستان
 شناسی در مصر نوعی عملیات "هویت جعلی" برای محو هویت عربی-اسلامی مصری ها است. در واقع، مطالعات باستان شناسی باید علمی باشد که با تحقیق در مورد گذشته جوامعی که در جغرافیای خاصی زندگی می کردند،
 از این مکان مهاجرت کرده در مکانی دیگر ساکن شده اند، آن جغرافیا را بررسی می کند. در غیر این صورت نباید میدان تلاش برای منزوی ساختن جامعه از ارزش های کنونی و پیوند دادن آن به سبک زندگی ملت های باستانی
 باشد.به عبارت دیگر، هدف پژوهش، بررسی و تحقیق در مورد آن میراث است، نه پذیرفتن و کشیدن آن به سطح هویت. 

عبدالکریم ابوشنب ضمن انتقاد از مطالعات باستان شناسی در مصر مدعی است که فعالیت های باستان شناسی خارجی غربی در کشورهای مسلمان به هدف تغذیۀ افکار نژادپرستانه، جداسازی مردم از ارزش هاییکه به آن اعتقاد دارند،
 تخریب افکار اسلامی و تغییر عقاید بوده است.

 


              

شیوۀ عبادت موحدین مصریان باستان بیشتر به نماز مسلمانان شبیه است. به کتاب الخروج للنهار «کتاب مقدس مردگان پیر» مراجعه شود.

رژۀ مومیایی ها و پس از آن

موضوع هویت مصر پس از مراسم حمل مومیایی ها در 3 آوریل/حمل جدی تر شد. ابتدا مومیایی ها از موزه های باستانی خود در شمال قاهره به شهر فسطاط که اولین شهر مسلمان در قاره آفریقا

و اولین پایتخت مسلمانان در مصر است منتقل شدند. پس از این مراسم که 20 میلیارد لیرۀ مصری برای مردم مصر هزینه داشت، وزارت آموزش/معارف زبان یونانی را با حروف مصری باستان

برای همه دانش آموزان از صنف چهارم تا سال آخر لیسه اجباری کرد. این تحولات نگرانی لغو حروف عربی را به همراه داشت. این یک واقعیت است که لغو حروف عربی باعث می شود که مردم

مصر راحت تر از اسلام دور شوند و گرویده مسیحیت شوند.

از آنجایی که مسئله هویت یک بحران عادی یا مشکل معمولی نیست، باید از طریق روایت تاریخی آن را روشن کرد. آیا می توان با پاک کردن آثار اسلام در مصر و برگرداندن این جغرافیا به 1400 سال پیش،
 این جغرافیا را به مصر باستان فرعونی متصل کرد؟ اگر بخواهیم این تصویر را کمی بیشتر روشن کنیم، لازم است از منظری وسیع تر، سیر تحول عربیت در تاریخ باستان و تاریخ جدید را توضیح دهیم. با این
 حال، باید توجه داشت که این تحقیق به عقاید نژادپرستانه یا ناسیونالیستی مرتبط نیست. اما به نظر می رسد که اسلام ستیزی در مصر همواره عربیت مصر را هدف قرار داده است. بنابراین، در این مورد، 
باید به تاریخ عربیت در مصر عمیق تر توجه کرد. 
در نوشتۀ خود به ویژه بر زبان مصر باستان تمرکز خواهیم کرد. زیرا مصریان باستان به یک نوع گویش عربی صحبت می کردند. اما خاورشناسان/مستشرقان غربی به این موضوع اعتراض دارند. 
حتی برخی می گویند که مصریان باستان به لهجه ای از زبان بومی سامی صحبت می کردند، اما توضیح نمی دهند که این زبان عربی بوده است. متأسفانه برادران و خواهران خود ما که فریب اینها را خوردند،
این اعتقادات را دنبال می کنند و از پشت به ما خنجر می زنند.

خویشاوندی مصریان و اعراب

پیوندهای خویشاوندی مصریان با قحطانیان و کنعانیان عرب بسیار قدیمی است و تعیین آغاز آن بسیار دشوار است. زیرا در دوره های خاصی مانند سلسله هجدهم، مصریان بارها بر منطقه بلاد شام 
(اردن، فلسطین، سوریه ولبنان) حکومت می کردند. ما میتوانیم پیوندهای خانوادگی اعراب کنعانی و مصری ها را در پیوند مادر مان هاجر و حضرت ابراهیم علیه السلام ببینیم. در حالیکه حضرت 
ابراهیم از کنعانیان است، مادر ما هاجر از اعراب مصری است. در این خصوص، منطبق بودن نام ایشان کاملاً با قواعد مبدأ عربی دلیل جداگانه ای است. پسران آن دو، حضرت اسماعیل پدر عرب
 های عدنانی است. به این صورت مصری ها دایی های عرب های عدنانی هستند. 

آثار عرب در تاریخ باستان مصر

سلسله های پانزدهم تا هفدهم دولت عمالقه[1] یکی از جوامع باستانی عرب، بر جغرافیای شمالی و مرکزی مصر حکومت می کردند. در همین حال، پایتخت این ایالت شهر آوریس (تل الدبعه) بود 
و شهرهای فارم (پورت سعید) و کیلزیم (سوئز) را ساختند. ورود حضرت یوسف علیه السلام به مصر هم مصادف به دوره این دولت بود،پادشاهی به نام ریان بن ولید که حضرت یوسف را خریده
 بود پدربزرگ بانو آسیه بود. همان آسیه همسر فرعون که به حضرت موسی علیه السلام ایمان آورده بود. نام این پادشاه در اسناد مصری حیان ذکر شده است. زیرا در گویش آنها حرف ر به ح تبدیل می شد.

به همین ترتیب، ملکه کنعانی که در زبان عربی به نام زبعه و در یونانی زانوبیا شناخته می شود، مصر و بلاد شام را از دست رومیان نجات داد و آنها را متحد کرد و 20 سال حکومت کرد.

عرب بودن مصر به این دلیل است که قبایل بومی آن عرب هستند. زیرا در حالی که کنعانیان و قحطانی ها در منطقه «مصر علیا» وجود دارند. عدنانی های حجاز در جزیره سینا، در دلتا، در

بخش شرقی و غربی بیابانی و در نواحی داخلی/مرکزی وجود دارند.

زبان مصر باستان

یکی از اشتباهاتی که امروزه مردم مرتکب می شوند این است که هیروگلیف را به عنوان یک زبان در نظر می گیرند. راستش این سبک نوشتاری یک زبان نیست. سبکی از خوشنویسی است مانند
 خط کوفی عربی. بنابراین، برای زبانی که در مصر باستان استفاده می شد، به جای هیروگلیف از عبارت زبان مصر باستان استفاده شود درست تر است. 

احمد کامل پاشا در فرهنگ لغت خود آورده است که خط دیموتیک عربی مصر باستان از نظر دستور زبان (نحو) درست مانند عربی در خط مسند و خط آرامی، به عربی امروزی بسیار نزدیک است.

دولت اشغالگر بریتانیا در سال 1923 انتشار کتاب احمد کمال پاشا را ممنوع کرد.این اثر که مشتمل بر 20 جلد است تا به امروز به جز از یک جلد منتشر شده آن در سال 2020، منتشر نشده است و
 هیچکس از نسخه های باقی مانده و محتوای آنها اطلاعی ندارد.
علت توقیف نشر این کتاب هم این است که تا مرتبط بودن عربی مصر باستان با عربی امروزی معلوم نشود؛ به این صورت، پشتیبانی و دفاع از نظریه خودشان مبنی بر اینکه زبان مصری زبان حامی
 و متعلق به خانوادۀ زبان های آفریقایی است، برای شرق شناسان آسان تر خواهد بود.

تاریخچۀ تغییر زبان در مصر

در تاریخ مصر دو بار تغییر زبان رخ داده است. اولین موردش با اشغال خونین یونانیان رخ داد. در آن زمان، یک زبان جهش یافته به نام Icabutsa/ایکابوتسا مرکب از هالیس یونانی و مصر باستان
 اختراع شد که با حروف یونانی نوشته می شد. این زبان همان زبانی است که امروزه آن را قبطی می نامیم، برای پایان دادن به زبان عربی مصر باستان به کار می رفت.اما این زبان تنها توسط یونانیان و
 آنانی که مصری شده بودند استفاده می شد. مصریان اصلی از استفاده آن اجتناب می کردند.این زبان تا زمان اشغال فرانسه و انگلیس ناپدید شده بود.انگلیس ها و فرانسوی ها سعی کردند تا از طریق چند گویش
 زبان قدیمی قبطی را احیا کنند، اما نتوانستند آن زبان را رمزگشایی کنند.در این حال، پس از اشغال یونان باستان، برخی از مصریان برای حفظ زبان خود به نوبه گریخته بودند.از آنجایی که آنها نوشته را در آنجا
 از دست داده بودند، تنها توانستند عناصر فرهنگ شفاهی را تولید کنند.فرانسوی ها می خواستند از آن زبان در نوشتن نیز استفاده شود، و حتی یک فرهنگ لغت با استفاده از حروف فرانسوی لاتین تهیه کردند تا به 
آنها کمک کنند که از زبان اصلی خود جدا شوند. 
دومین تغییر زبان در مصر، تبدیل زبان مصریان به عربی با میل و اراده خود شان بود.زیرا در آن زمان زبان عربی قدیم از بین رفته بود. مصریان زبان عربی قرآن و اسلام را پذیرفتند. به همین دلیل است که غربی 
ها به دنبال این هستند که ثابت کنند که زبان مصر باستان یک زبان حامی است تا پیوند بین اعراب و مسلمانان را قطع کنند.

مهاجران مصری و زبان

ترک ها، چرکس ها، آلبانیایی ها و کردها در زمان های مختلف به مصر مهاجرت کردند. این ملت ها به مرور زمان جذب جامعه مصری شدند و در آن منحل شدند و بخشی از هویت مسلمان عرب گشتند.
 در نتیجۀ این خلط و انحلال کلمات خارجی جدیدی به عربی مصری وارد شد. مصریان بخاطر موجودیت تناسب ساختاری در زبان عربی، قواعد اختصار را که در زبان مصری باستان به کار می بردند،
 در زبان عربی نیز به کار بستند. 
به طور مثال: عبارت (معلش) که به معنای "چیزی بر تو نیست / نگران نباش" در واقع مخفف جمله (ما علیک شیء) است؛ و همین طور کلمۀ (ماشی) "چیزی نیست" به معنای (ما فی شیء) است. 
به همین ترتیب کلمۀ «أیوه» که به معنای «evetیعنی بله» است، از طریق مصر و بلاد شام از عربی قحطانی به ترکی منتقل شد. نمونه های مشابه بی شماری وجود دارد.

زبان و میراث فرهنگی اسلام در مصر

پس از فتح مصر در دورۀ خلیفه راشد دوم حضرت عمر رضی الله عنه تحت حاکمیت حضرت عمرو بن عاص رضی الله عنه مصر کاملاً رنگ عربی گرفت.سه نفر از جمله صحابه ای که مصر 
را فتح کردند قبطی مصری بودند، که نام های شان رفیع القبطی، عبداللطیف القبطی و عبدالخبیر القبطی بود کهامام بخاری نیز در صحیح خود از آنان احادیثی نقل کرده است.
هویت عربی و اسلامی مصر در قرن دوم هجری یکپارچه شد. در آن زمان ذنون مصری ظهور کرد و در مورد زبان عربی مصر باستان مقاله ها نوشت کهمتأسفانه آن مقالات ناپدید شده اند.عرب کلدانی
 عراقی محمد بن ابوبکر بن وحشیه کتاب شوق المستحام في معرفة رموز الأقلام را نوشت که در موزه/موزیم برلین آلمان موجود است. نسخه ای که Champollion/چامپولیون با تکیه بر آن از سنگ
 Rosetta /روزتا رمزگشایی میکرد در موزیم لندن انگلستان است.با این حال، بر خلاف اوکاشا الدالی/Okasha el-Dalyمورخ و باستان شناس در کتاب "هزار سال گمشده" بسیاری های دیگر در هنگام
 ذکر چامپولیون به این نقطه اشاره نمی کنند.
تحولات فرهنگی و زبانی که مصر در دورۀ های اسلامی ایجاد کرد را می توان دوباره به دست آوردن میراث از دست رفته اش در اثر حمله و حاکمیت فارس ها، بیزانسی ها، گیرگ ها و رومیان دانست.
 به عنوان مثال، امپراتور روم آگوستوس، هنگامی که او در سال 31 قبل از میلاد به مصر حمله کرد، دانشگاه کرنک را در شهر لوکسور تخریب کرد و گفت: "دانشگاه تنها باید در شهر رم باشد". لوحه 
های پاپیروس مصر باستان را به روم منتقل کرد و آنها را به زبان لاتینی ترجمه کرد. سپس دستور داد نسخه های اصلی را بسوزانند و آثار را به دانشمندان لاتینی نسبت دهند.
اسلام به آثار عربی مصر باستان که به دلیل نفرت رومیان و دیگر قدرت های مهاجم از بین رفته بود، جان تازه ای بخشید. به همین جهت از همان آغاز علمای بزرگی در مصر رشد کردند و مصر
 به مرکز علم تبدیل شد. از جملۀ این علما: امام ورش، ابن بیطار شافعی، ابن هشام (صاحب السیره)، امام سیوطی، امام بوطی شافعی، مالکی بن عبدالحکم، مورخ بزرگ مقریزی، سخاوی، قلقشندی، 
قاضی عینی و ابن حجر را می‌توان برشمرد. در کنار اینها، ابن النفیس که گردش خون را کشف کرد، مصری است که در دمشق به دنیا آمده است.مادر ابن تغری بردی عرب مصری و پدرش از ممالیک 
ترک بود.ابن خلدون به مصر آمد و در آنجا درگذشت. برخی دیگر مانند ابن تیمیه و امام قرطبی اندلسی اصالتاً مصری هستند. برخی مانند شمس الدین ذهبی با تولد و بزرگ شدن در مصر جذب آنجا شدند.
 در نتیجه مصر مکانی بسیار جذابی برای علما بوده است.
 نتیجه
کسانی که هویت عربی مصر را هدف قرار می دهند، در واقع به طور مخفیانه - با بهانه قرار دادن اکتشافات تاریخی و باستان شناسی پر از تردید و ابهام - اسلام را هدف قرار می دهند. به همین 
دلیل اطلاعات تاریخی موجود در منابع اسلامی را نادیده می گیرند. در عین حال، کتب دینی خود را که پر از اشتباه، تحریف و تغییر محتوایی است، منبعی برای تایید تاریخی می دانند که وجود ندارد.
 زیرا خاورشناسان/مستشرقان وظیفه دیگری جز زمینه سازی برای اشغالگری ندارند.
امت ما کی بیدار می شود؟ یا وقتی دشمن درنده حمله می کند مثل پرنده سرش را در خاک فرو میکشد؟ لطفا تا دیر نشده بیدار شوید!

		[1]   به تعبیر مصریان قدیم آمو و یا پس از اشغال یونانی به نام دولت هکسوس؛ معروف به دولت (العمالیق) است که در زبان عربی فصیح به معنای غولها است.

 

Be the first to comment .

* * Required fields are marked